در فرهنگ عامیانه مان گفتارهایی داریم که گاه به سادگی از کنارشان می گذریم
حکایت حکایت اقتصاد و نان شب وزندگی روزمره و روزمره گی همراه با زندمانی بسیاری از مردم است
مردمی که شاید اکر سابقه ی 150ساله ی دموکراسی بعضی از کشورهای ( به قول خودمان و دوستانمان،غرب و بیگانه و استبداد و
امپریالیسم و....)را داشتند آنها هم مانند مردم فرانسه که از بین شیراک و ژان ماری لوپن در آن زمان انتخاب شیراک را به صلاح آینده کشورشان میدانستند
و می توانستند کمی دورتر از این چند قدم جلوی پایشان را ببینند حالا ........
به هر حال آمار و دلخوشی های مسولین و امید به زندگی و آینده(که معلوم نیست قرارست روی دوش کدامین
صنعت و اقتصاد و بازار و اعتباری سوار شود) به ما میگوید یا بهتر بگویم :میگویند:همه چیز خوب است ما در مسیر درستیم و صراط..
اما با این وضعیت(که نفهمیدیم بالاخره اقتصاد جهانی بر ما تاثیر دارد یا نه؟آنجا که قیمتها بالاست تورم زاده ی آن مادر بدکاره غربی و آنجا که رقمی پائین
می اید همت قدم دولتمردان است)با چه کسی یا چه زمانی می شود به رشد اقتصادی
8 درصدی سالانه که در برنامه آمده رسید؟ خوب میگویند دارد میشود، اما آقایان:
آن قدر شور بود كه خان هم فهميد
خان لری بوده و ذائقه ی درست و حسابی نداشته هر شور و تلخی را كه جلوش می گذاشتند می خورده و اعتراض نمی كرده. آشپزی داشته كه او هم شايد ذائقه اش خوب نبوده و غذاها را خيلی شور از كار در می آورده. زيردستان كه بايد با خان هم غذا باشند يا از آن غذا بخورند از اين وضع عذاب می كشيدند و چون خان چيزی نمی گفته نمی توانستند اعتراض كنند. يك شب كه آشپز غذا را خيلی شور كرده بودخان او را احضار كرد و طرف مواخذه قرار داد، ولی آشپز منكر شوری دست پخت خود بود و بالاخره يكی از هم غذاها گفت : خانه خراب ! آن قدر شورش كرده ای كه خان هم فهميد، با وجود اين تو انكار می كنی ؟
( اما توضيح مثل به اين قصه پردازی نيازی ندارد، سران عشاير به سادگی و ساده لوحی بيش از حد، ضرب المثل بوده اند؛ آنچنان ساده و بيابانی بوده اند كه شهريان خودپسند، به غلو، آنان را درك و فهم مزه ها نيز عاجز پنداشته چنين مثلی پرداخته اند) .
مثل هنگامی به كار می رود كه در نابكاری و نادرستی و سوء استفاده چندان افراط شده باشد كه ساده دل ترين و بی زبان ترين افراد نيز به اعتراض برخاسته باشند .
مهدی