راستی را...

 

راستی را...

راستى را كه به دورانى سخت ظلمانى عمر مى‏گذاريم‏
كلمات بى‏گناه‏
نابخردانه مى‏نمايد

پيشانى صاف‏
نشان بيعارى‏ست‏

ان‏كه مى‏خندد
هنوز خبر هولناك را
نشنيده است‏

چه دورانى!
كه سخن از درختان گفتن‏
كم و بيش‏
جنايتى‏ست. -
چرا كه از اين‏گونه سخن پرداختن‏
در برابر وحشت‏هاى بى‏شمار
خموشى گزيدن است!
...

شعری از برتولت برشت-ترجمه احمد شاملو

شورشی مبارزی که از اندرون ستم بیدار میشود

 شورشی مبارزی که از اندرون ستم بیدار میشود

درباره مشروطه  تعريف مهمى دارد. او مي‌گويد: «معنى مشروطه عمل كردن به شرايط آزادى و ترقى يک ملتى بدون غرض و خيانت، تكليف هر ملت ترقى خواهى و استرداد حقوق او است. حقوق خود را به چه قسم مى تواند مسترد دارد؟ در موقعى كه مملكت مشروطه در تحت يك «رگلمان» صحيحى باشد. ترقى از چه توليد مى شود؟ از قانون. قانون در چه موقعى اجرا مى شود؟ در موقعى كه اين استبداد برچيده شود. پس از اين روى مشروطه بهتر از استبداد است.»

تاج‌السلطنه در سال 1301 قمري در حرم شاهي به‌دنيا آمد. مادرش توران‌السلطنه د ختر عموي ناصر‌الدين شاه است. ادبيات فارسي را در خلال اقامتش در حرم آموخت. در سنين نوجواني با شجاع السلطنه ازدواج کرد که به دليل عدم تفاهم به طلاق منتهي شد. تاج السلطنه سالهايي زيادي پس از متارکه به تحصيل علوم در اروپا پرداخت و تحت تاثير زندگي زنان اروپايي و انديشه‌هاي آنان قرار گرفت به آموختن موسيقى و نقاشى پرداخت و بعدها، زبان فرانسه را آموخت و به مطالعه‌ي ادبيات غرب و تاريخ و فلسفه روي آورد و به گروه طبيعيون پيوست.

وي از علاقمندان آثار ويکتورهوگو، ژان‌ژاک روسو، و عقايد بيسمارک بود. با اشعار سعدي و حافظ آشنايي کامل داشت چنان‌که در خاطرات خود، مناسب با موضوع مطلب از اشعار آنان استفاده مي‌کند و در شيوه‌ي نگارش خاطراتش تأثير سبک نويسندگان مورد علاقه‌اش را مي‌توان ديد. او در سفرهايي که به اروپا داشت از نزديک شاهد دگرگوني وضع جامعه و به‌ويژه زنان در آن ديار بود. اين موقعيت‌هاي ويژه، در رشد آگاهي او نقشي بسزا داشت چنان‌که بطور گسترده در انجمن‌هاي سياسي زنان در آن دوران شرکتکرده و براي پيشبرد حقوق زن در جامعه تلاش مي‌ورزيد و همواره از منتقدان عصر خود به شمار مى‌رفت. او از نخستين زناني است که آزادانه از برابري حقوق زن و مرد در ايران سخن گفت و با شکستن مرزها به انتشار عقايد خود پرداخت. تاج‌السلطنه همگام با اين مبارزات از فعالان و مدافعان مشروطه نيز بود. در مصاحبه‌اي که يکي از روزنامه‌نگاران ارمني در مورد مشروطه و موقعيت زن با او داشته، چنين مي‌نويسد:

«تكليف زن‌هاي ايراني، استرداد حقوق خود مانند زن هاي اروپايي، تربيت اطفال، كمك كردن با مردها مانند زن هاي اروپايي، پاكي و عفت، وطن‌دوستي، خدمت به نوع، طرد كردن تنبلي و خانه نشيني، برداشتن نقاب يا حجاب و كمك و معاونت آنها بالشراكه با مردهاست

ادامه نوشته

شوری وذائقه ی ما...

 

در فرهنگ عامیانه مان گفتارهایی داریم که گاه به سادگی از کنارشان می گذریم

حکایت حکایت اقتصاد و نان شب وزندگی روزمره و روزمره گی همراه با زندمانی بسیاری از مردم است

مردمی که شاید اکر سابقه ی 150ساله ی دموکراسی بعضی از کشورهای ( به قول خودمان و دوستانمان،غرب و بیگانه و استبداد و

امپریالیسم و....)را داشتند آنها هم مانند مردم فرانسه که از بین شیراک و ژان ماری لوپن در آن زمان انتخاب شیراک را به صلاح آینده کشورشان میدانستند

و می توانستند کمی دورتر از این چند قدم جلوی پایشان را ببینند حالا ........

به هر حال آمار و دلخوشی های مسولین و امید به زندگی و آینده(که معلوم نیست قرارست روی دوش کدامین

صنعت و اقتصاد و بازار و اعتباری سوار شود) به ما میگوید یا بهتر بگویم :میگویند:همه چیز خوب است ما در مسیر درستیم و صراط..

اما با این وضعیت(که نفهمیدیم بالاخره اقتصاد جهانی بر ما تاثیر دارد یا نه؟آنجا که قیمتها بالاست تورم زاده ی آن مادر بدکاره غربی و آنجا که رقمی پائین

می اید همت قدم دولتمردان است)با چه کسی یا چه زمانی می شود به رشد اقتصادی

8 درصدی سالانه که در برنامه آمده رسید؟ خوب میگویند دارد میشود، اما آقایان:

آن قدر شور بود كه خان هم فهميد

خان لری بوده و ذائقه ی درست و حسابی نداشته هر شور و تلخی را كه جلوش می گذاشتند می خورده و اعتراض نمی كرده. آشپزی داشته كه او هم شايد ذائقه اش خوب نبوده و غذاها را خيلی شور از كار در می آورده. زيردستان كه بايد با خان هم غذا باشند يا از آن غذا بخورند از اين وضع عذاب می كشيدند و چون خان چيزی نمی گفته نمی توانستند اعتراض كنند. يك شب كه آشپز غذا را خيلی شور كرده بودخان او را احضار كرد و طرف مواخذه قرار داد، ولی آشپز منكر شوری دست پخت خود بود و بالاخره يكی از هم غذاها گفت : خانه خراب ! آن قدر شورش كرده ای كه خان هم فهميد، با وجود اين تو انكار می كنی ؟

(
اما توضيح مثل به اين قصه پردازی نيازی ندارد، سران عشاير به سادگی و ساده لوحی بيش از حد، ضرب المثل بوده اند؛ آنچنان ساده و بيابانی بوده اند كه شهريان خودپسند، به غلو، آنان را درك و فهم مزه ها نيز عاجز پنداشته چنين مثلی پرداخته اند
) .

مثل هنگامی به كار می رود كه در نابكاری و نادرستی و سوء استفاده چندان افراط شده باشد كه ساده دل ترين و بی زبان ترين افراد نيز به اعتراض برخاسته باشند
.

مهدی

 


فرزند بدبختی

 

پیرمرد بخت برگشته شکمش،آب آورده بود.

 

بچه های ولگرد با مسخره می گفتند:"یارو آبستنه!فردا می زاد!"

یک روز که از کوچه،همان کوچه کثیفی که پناهگاه

زندگی فلک زده ی او بود،می گذشتم

..دیدم لاشه اش را به تابوت میگذارند:

پیرمرد بخت برگشته،"زائیده بود"

فرزند بدبختی چه می توانست باشد؟!

..."مرگ"...

 

کارو*